نتایج جستجو برای عبارت :

چون تو را دیدم محالم حال شد . *

 اگه فقط یه ارزوی محالم میتونست براورده شه، ارزو میکردم با یه ماشین زمان برگردم عقب! و میدونید چیکار کنم؟ وایسم تو روی خود کم سن ترم که پر از ترس و نگرانی آینده اس، بگم از پس همه چی بر اومدیم رفیق. بابت هیچ کدوم از کارهات هم پشیمون نیستم، هیچ طلبی هم ازت ندارم. زندگی کن ساجی. فردا انقدری بزرگ هستی که این چیزا برات مشکل باقی نمونن. 
بسم الله 
شکل هستی ، ساحتش شبیه یک دایره است . اصلش عرفا می گویند دایره الوجود ؛ توحید و معاد ، قوس نزول و صعود . می شود یک دایره . 
شکل این دایره در عالم مادی خیلی پیداست . یعنی وضعیت زمین در منظومه شمسی و کهکشان و کل عالم هم شبیه دایره است . 
حالا وقتی به دایره نگاه می کنیم چه می بینیم . یک مرکز و محیطش که گرد مرکز را گرفته . مثل طواف می ماند دیگر ، نه ؟ 
حالا به کل هستی نگاه کنید که ببینید چطور در یک طواف دائم است . از طواف گرد کعبه بگیر تا زمین دور خ
مراقبه های روزانه را هفت بار با صدای بلند با خود تکرار کنید.
امروز یک خوشی غیر منظره پیش می آید، تا آرزوی به ظاهر محالم را هم اکنون بر آورده کند.
نور نورها بر راهم میتابد تا راه گشودن توفیق را آشکار کند.
خداوندا سپاس گزارم، فرشته ها سپاس.
مراقبه های روزانه را هفت بار با صدای بلند با خود تکرار کنید.
امروز یک خوشی غیر منظره پیش می آید،تا آرزوی به ظاهر محالم را هم اکنون بر آورده کند.
نور نورها بر راهم میتابد تا راه گشودن توفیق را آشکار کند.
خداوندا سپاس گزارم، فرشته ها سپاس.
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
ابن حمزه طوسی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:
١١٧ / ٦ ـ ویصدق ذلك ما رواه جابر بن عبد الله ، قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : « ما اعتصى علیّ أهل مملكة قط إلاّ رمیتهم بسهم الله » قلنا : یا رسول الله ، وما سهم الله ؟ قال : « علیّ بن أبی طالب ، ما بعثته فی سریة قط إلاّ رأیت جبریل عن یمینه ، ومیكائیل عن یساره وملك الموت أمامه فی سحابة تظله ، حتّى یعطی الله لحبیبی النصر والظفر ».
رسول خدا صلى ال
تو که رفتی پی تاب و تپش رود ، برو
به قدم های اسیر لجنم فکر نکن
من 
به دستان خودم 
گورِ خودم 
را کندم
به پذیرایی و دفن و کفنم فکر نکن :))
" من محالم،تو به ممکن شدنم فکر نکن "
و به آلودگیِ پیرهنم فکر نکن
گرچه 
رو زخمی‌ام و دست‌کج و تند زبان
به سر و صورت و دست و دهنم 
فکر نکن
تو که از منزلِ منقل تبر آوردی باز
 " هی به آیا بزنم یا نزنم فکر نکن :)) "
بخت نامـرد 
بزن ! 
بد به دلت راه نده 
به غم انگیزی فرزند و زنم فکر نکن
نفسی تازه کن و 
اره بکش ! 
شاخه بریز !
به غ
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
محمد بن ابراهیم جوینی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۷۳- أخبرنی شیخنا الإمام نجم الدین عثمان بن الموفق [الأذكانی] بقراءتی علیه، قلت له: أخبرك والدی شیخ الإسلام سعد الحق و الدین محمد بن المؤیّد الحموئی قدس اللّه روحه إجازة،قال:أنبأنا شیخ الإسلام نجم الدین أبو الجناب أحمد بن عمر الخیّوقی رضی اللّه عنه إجازة قال:أنبأنا محمد بن عمر بن علی الطوسی بقراءتی علیه بنیسابور، أنبأنا أبو العباس أحمد ابن أبی
دانلود آهنگ جدید پویا بیاتی منو دعا کن (با کیفیت عالی)
Download New Music Pouya Bayati Mano Doa Kon
به همراه متن آهنگ
 
متن آهنگ منو دعا کن پویا بیاتی
بگو قلبش گرفته بهونه بگو چشمش یه کاسه ی خونه بگو رفیق بگو نمیتونه به خدا بگو منو بهش برسونه به خدا بگو منو بهش برسونه بگو خسته است بگو بی قراره بگو تنهاست کسی رو نداره مث بارون میاد که بباره بگو آرزوش فقط زیارت یاره بگو آرزوش فقط زیارت یاره داره کربلا میشه خیال محالم رو دلم نشسته غم عالم من دل شکسته رو اگر نپذیرن میش
مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
محمد بن عبید، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنیفة على أبی عبد الله علیه السلام فقال له: إنی رأیت ابنك موسى یصلی والناس یمرون بین یدیه فلا ینهاهم، وفیه ما فیه فقال أبو عبد الله علیه السلام: ادع لی موسى، فلما جاءه قال: یا بنی إن أبا حنیفة یذكر أنك تصلی والناس یمرون بین یدیك فلا تنهاهم، قال: نعم یا أبه إن الذی كنت اصلی له كان أقرب إ
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
یسری آدمها هستن که بهشون میگن واقع گرا. یعنی کسایی که از مرز واقعیت اونور تر نمیرن. همه چیز هم براشون حساب کتاب داره. اگه چیزی باشه که امکان اتفاق افتادنش براشون خارج از عقلشون باشه خیلی راحت میپذیرنش و اصرار نمیکنن به اتفاق افتادنش. یا اگه چیزی بخوان هرچیزی که عقلشون بهشون بگه رو انجام میدن و اتفاقا خواستهاشون بر آورده میشه در اکثر موارد. به نظرم اینا خیلی خوشبختن هرچند که زندگیشون هیجانی نداشته باشه. از این نظر که چیزی بیشتر از واقعیت رو و
 
بیش از ده سال دور شدم از تراژدی ، اما هنوز دچار پس لرزه هایی میشم ک از ناکجا سربر می اورند و همچون رودخانه ای در مسیری تعیین شده جاری میشوند ، مسیری ک در نهایت ب روح و روانم ختم خواهد شد ، رودخانه ای که از یک غروب برفی در اوایل اسفند 1383 سرچشمه گرفت ، روز به روز ، حادثه به حادثه عمق گرفت ، عرض گرفت ، و به مرور زمان تبدیل به رودخانه ای سرکش و پر پیچ و خم شد ، هرچه بیشتر به خاطرات آن وزهای تلخ و شیرین فکر میکنم ، رودخانه ی از جنس عاشقانه های حلق آویز
 
بیش از ده سال دور شدم از تراژدی ، اما هنوز دچار پس لرزه هایی میشم ک از ناکجا سربر می اورند و همچون رودخانه ای در مسیری تعیین شده جاری میشوند ، مسیری ک در نهایت ب روح و روانم ختم خواهد شد ، رودخانه ای که از یک غروب برفی در اوایل اسفند 1383 سرچشمه گرفت ، روز به روز ، حادثه به حادثه عمق گرفت ، عرض گرفت ، و به مرور زمان تبدیل به رودخانه ای سرکش و پر پیچ و خم شد ، هرچه بیشتر به خاطرات آن وزهای تلخ و شیرین فکر میکنم ، رودخانه ی از جنس عاشقانه های حلق آویز
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د
  
 داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
   سی تقویم بعد....
[] درون پارک محتشم روی نیمکت چوبی ، پسرکی خسته از خستگیاش ، درمانده از دلبستگیاش ، درون دفترچه ی دلنویسش مینویسد ؛ 
نیست که نیست ,مادر گویی قطره ی آبی گشته و رفته زیر زمین ، در امتداد بیست تقویم دم به دم در هر قدم نامش برده ام . من بدنبال
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها